کاروان میرسد از راه ولی آه،
چه دلگیر چه دلتنگ چه بی تاب،دل سنگ شده آب از این ناله ی جانکاه، زنی مویه کنان موی کنان خسته پریشان و شکسته، نشسته سر تربت سالار شهیدان،
شده مرثیه خوانه غم جانان، همان حضرت عطشان، همان کعبه ی ایمان،
همان قاری قرآن،
سر نیزه خون بار همان یار